آمار آقای حاتمی کیا من هم یک اپیزود بگم... - مبارز(یک بچّه مسلمان)
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مبارز(یک بچّه مسلمان)

آقای حاتمی کیا من هم یک اپیزود بگم...

شنبه 89 مرداد 9 ساعت 10:43 صبح

کاشکی آقای حاتمی کیا این داستان من رو یک ایپزود می کرد...یکی بود یکی نبود... یک زن و شوهری در سال های  دور زندگی می کردند. پدر زن این خانواده از افراد بزرگ بود و اصحاب و مریدان زیادی داشت. بعضی ها به زندگی این زن و شوهر حسودی می کردند. دورانی بود که این زن باردار بود و پس از یک حادثه ای، اون اصحاب پدرش آمدند در خونه اش! اون زن که رفت پشت در....ولی اون اصحاب از خدا بی خبر بچّه اش را سقط کردند....( این رو می تونی الان بخونی....یاد کوچه مدینه...میزنه آتش به سینه...مونده رو صورت مادر...جای پنج انگشت کینه...)

فهمیدی یا نه!  وقتی یاد حضرت زهرا س می افتم این جمله یکی از مداحان بزرگوار را به ذهنم خطور می کنه که...اگر اون روز توی کوچه های مدینه مادرمون را سیلی نمی زدند و پهلو یش را نمی شکستند و بچّه اش را سقط نمی کردند... جرات نمی کردند در روز عاشورا!!! سر از بدن پاک و مطهر عزیزش  جدا کنند....

البته شاید بهتر شد  این سقط را بیان نکرد...و دیگر اسمش نمی شود گذاشت دعوت!!!!!!

 التماس دعا مبارز(یک بچّه مسلمان)


نوشته شده توسط : محسن اردستانی رستمی

نظرات دیگران [ نظر]



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

دوریش
تناقض راه شهدا و جنبش سبز
گروه یوتوبی-عملیات شهید حسین غلام کبیری
همکاری در گروه یوتوبی
تو برای خدا کار نمی کنی...
[عناوین آرشیوشده]


Google

در این وبلاگ
در کل اینترنت
وبلاگ-کلیپ موبایل مبارز