روز سوم فیلمبرداری فیلم مستند شقایق های آتش گرفته!
داشتیم فیلم می گرفتیم ...دیدم یک جیرجیرک داره از خودش صدا در می کنه...گفتم صدایش خیلی برای این قسمت جالبه اما نمی دانم چرا هی ساکت می شد...البت شیخ علی و دکتر با یک ترفندی اون را به صدا در آوردند...بگذریم فیلم رو گرفتیم...آمدیم یک صحنه جالب رو بگیریم...ناگهان سربازی شروع به گیر دادن کرد...ما هم بچه های حرف گوش کن...رفتیم...!!!
اما نمی شد اون صحنه رو رها کرد...دکتر کاپشنش را با شیخ علی عوض کرد و یواشکی رفت طرف اون قطعه...ناگهان سه تا آقا پسر احتمالا دبیرستانی متوجه دکتر شدند و ایستادند...شیخ علی هی داد می زد آقا بروید...آنها هم در جواب ما به همه می گویم...من هم گفتم: بگو...بگو....اما دست بردار نبودند...شیخ علی گفت بیاید...در این حین دکتر کار خودش رو خوب انجان داد و فیلم رو گرفت...آنها اومدند و من توضیح دادم چه خبره و برای چی داریم فیلم می گیریم...یک سری سوال در مورد افراد و این چیزا کردند که شیخ علی جوابشان را داد....واقعاً به خیر گذشت البته خودم با موبایل فیلم گرفتم...دکتر گفت حتماً تو بلاگت بگذار....حالا ببنیم چی میشه؟!
نکات المبارزیه فی کلام بچّه مسلمون!
+ دقیقاً هفته پیش همین ساعت ها بود که مانیتورم رفت رو هوا...گفتند فن اش سوخته...آن هم اختلالات برق بود.... مادرم خیلی کمکم کرد...دستش درد نکنه...واقعاً ما قدر مادرمون رو نمی دانیم....فعلاً که هستم.....دارم روی مصاحبه بعدی کار می کنم....البته شاعر هم که میگه مانیتور تعمیر شده باز آید به خانه غم نخور....طبع شعری هم داشتیم و خودمون خبر نداشتیم!!!!
+ من باید یک تشکر ویژه از محمد رضا چوپان( همان دکتر خودمان!!! ) که واقعاً من اذیتش کردم...برای فیلمبرداری و این چیزا...دکتر ان شاء الله ا هم کربلا بری یا بگذار اون دعای معروفت رو بکنم...دیگه راهی نموده باید بریم شهید بشیم!!!
التماس دعا مبارز(یک بچّه مسلمان)
نوشته شده توسط : محسن اردستانی رستمی
لیست کل یادداشت های این وبلاگ