بعضی نگاه کردند...بعضی خندیدند...
گفت: برید کشتی بسازید، خدا با ماست
بعضی نگاه کردند...بعضی خندیدند...
گفت: شادی روح امام و شهداء صلوات
بعضی نگاه کردند...بعضی خندیدند...
گفت: سربازان من توی گهواره اند
بعضی نگاه کردند...بعضی خندیدند...
گفت: یه روزی انتقام سیلی زهرا رو می گیریم...
بعضی نگاه کردند...بعضی خندیدند...
گفت: فان حزب الله هم الغالبون
بعضی نگاه کردند...بعضی خندیدند...
گفت: عشقمون ولایت فقیه امام و آقاست...
بعضی نگاه کردند...بعضی خندیدند...
گفت: ما مرگ را در بغل گرفتیم!
بعضی نگاه کردند...بعضی خندیدند...
گفت: شیمایی ام، خون بالا می یارم..
بعضی نگاه کردند...بعضی خندیدند...
گفت: کجا رفت خون شهداء...
بعضی نگاه کردند...بعضی خندیدند...
گفت: شوروری هم میره...
بعضی نگاه کردند...بعضی خندیدند...
گفت: مبارزم! بچه مسلمون!
بعضی نگاه کردند...بعضی خندیدند...
گفت: آقا اومد....
ما شروع کردیم به خندیدن
التماس دعا مبارز( یک بچّه مسلمان
نوشته شده توسط : محسن اردستانی رستمی
لیست کل یادداشت های این وبلاگ